چهل و هشت روز از عاشورا می ­گذرد. عاشورایی که درباره اش فرموده بودید: «یا یوم کیومک یا ابا عبدالله» روزی مانند روز تو نیست، ای حسین(ع). ولی آغاز این روز، ابتدای عاشورا همین امروز است، همین امروزی که شما رفتید و فتنه­ گران حتی تا به خاک سپردنتان صبر نکردند برای خیانت، خیانت در وصیت بزرگمردی که نجاتشان داد و نجاتمان داد از جهالت، از سنگدلی، از تنهایی، از بی کسی، از تمام آن چه بد بود و زشت بود. آن روز چه سخت بود بر جهانیان. از دیوار و در و آتش چیزی نمی گوییم، شرمنده ایم سرور ما! ولی این تازه آغاز ماجرا بود، چند سال بعد از آن روز زهر کینه را در جام فرزندتان ریختند تا انتقام بگیرند. تاریکی تاب تحمل نور را ندارد، خفاش نمی تواند خورشید را تاب بیاورد. فرزند بزرگتان که محبت مجسم بود را شهید کردند و بعد حتی نگذاشتند که در کنارتان دفن شود، وای از جهالت و شقاوت... نه، باز هم چیزی نمی گویم... تا عاشورای 61 هجری این ماجرا ادامه دارد، نه، تا همین امروز، هنوز در پی آنند که خورشید را به خاک بسپرند، هنوز در پی شکستن پل رستگاری اند، غافل از آن که «این محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است»... هر سال چهل و هشتم که می شود، همان هایی که برای فرزندتان در عاشورا و تاسوعا عزاداری کردند به تسلیت پسر دیگرتان می روند، به مشهد، به زیارت آقایی که مایه­ی برکت این سرزمین است. می روند تا تجدید پیمان کنند که دوباره نمی گذارند ماجرای سقیفه تکرار شود. می روند تا تسلیت بگویند و تازه کنند آن خاطره را، تا غبار ایام نگیرد و از خاطرها نرود.
در روز رحلت رسول اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) هیأت­های عزاداری از تمام نقاط ایران و از این دیار، یعنی خراسان جنوبی به  تسلیت امام هشتم می روند و در حضورشان مراسم عزای رسول نور (ص) و امام حسن مجتبی (ع) را برگزار می کنند.