روایت شده که فردی به نام "ابن قیاما" نامه ای کنایه آمیز به امام رضا(ع) نوشته و گفته بود: تو چه امامی هستی که فرزند نداری؟!

حضرت با ناراحتی جواب داده بود: «تو از کجا می دانی که من فرزندی

نخواهم داشت. به خدا شب و روز نمی گذرد جز اینکه خداوند به من پسری عنایت خواهد کرد که به سبب او میان حق و باطل را جدایی می دهد».

وقتی امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) فرمود: «حق

عالی فرزندی به من عطا کرد که همچون موسی بن عمران دریاها را می شکافد و مثل عیسی بن مریم خداوند مادرش را مقدس گردانیده

و او طاهر و مطهر آفریده شده» آن وقت مرثیه فرزندش را خواند و

گفت: «این کودک به جور و ستم کشته خواهد شد و اهل آسمانها برایش گریه خواهند کرد، خدای متعال بر دشمن و قاتل او غضب خواهد کرد

آنها بعد از قتل او بهره ای از زندگی نخواهند برد و به زودی

به عذاب الهی واصل خواهند شد.»


آن شب که امام جواد(ع) به دنیا آمد، امام رضا(ع) تا صبح در گهواره با او سخن می گفت. مشهور است که رنگ صورت آن حضرت گندم گون بود.

 قد بلندی داشت و نقش روی انگشترش «نعم

القادرالله» بود. ابویحیی صنعانی می گوید: در مکه به محضر امام رضا(ع) شرفیاب شدم. دیدم حضرت موز پوست می کنند و

 در دهان فرزندشان ابوجعفر (امام جواد(ع)) می گذارند. عرض کردم: این

همان مولود پرخیر و برکت است؟ فرمود: آری. این مولودی است که در اسلام، مانند او و برای شیعیان ما، بابرکت تر

از او زاده نشده است. مردی پیش امام رضا(ع) آمد و گفت: زبان پسرم سنگینی

دارد. فردا او را پیش شما می فرستم تا دستی بکشید و برایش دعا کنید. هرچه باشد او غلام شماست. امام(ع) فرمود:

او غلام ابی جعفر (امام جواد) است. فردا او را پیش ابی جعفر بفرست.